
خواب کمی عجیب دیدم。جایی در اعماق کوه。با شهر من کاملا متفاوت است、یه جورایی حس دژاوو دارم、ظاهرا برای مدتی、انگار اینجا زندگی می کردم。چون تعدادی از اقوام من در آنجا زندگی می کنند.。را、این درس را یک بار پیرزنی که به نظر یکی از اقوام است و دو سه سال از من بزرگتر است یاد گرفت.、معلمی اینجا زندگی می کند.、به دلایلی مرا به خانه آن شخص هدایت کرد.。
من دور بودم پس می خواستم به خانه بروم.、معلم برگشته است。وقتی به آن نگاه می کنم به نظر می رسد یک دختر دبیرستانی یا دبیرستانی است.。از نظر محاسباتی、با وجود اینکه باید حداقل 80 سال سن داشته باشد، هیچ چین و چروکی ندارد.、برای پوست های سفید خالص و صاف مانند گل ختمی、چشم های بزرگ و بادامی شکل。بینی به وضوح کوچک است、کمی نوک تیز مثل پینوکیو。
در حین تعجب از جوانی غیرعادی او به داخل دعوت شدم.。یک فضای کوچک فقط در داخل ورودی وجود دارد.、وقتی به بالا نگاه می کنید، سوراخی را می بینید که به نظر می رسد از پایین یک مخروط به بالا نگاه می کنید.。به زیبایی سقف گنبدی نیست.。این چه نوع سوراخی است؟、با احساس عجیب تر به اتاق نشیمن می روم.。بنا به دلایلی مواردی از حافظه من اینجا و آنجا قرار می گیرد.。یادم نیست گفتم "هی!"、وقتی نزدیک شدم و سعی کردم آن را در دستم بگیرم،、احساس می کنم بدنم به نوعی شناور است。
حتی وقتی به پاهایم نگاه می کنم، چیزی در اطراف شناور نمی بینم.。ولی、برداشتن یک قدم دیگر、این بار احساس نمی کنم که پا روی زمین گذاشته ام.。وقتی دوباره به پاهایم نگاه کردم حدود 10 سانتی متر شناور بودند!
به طبقه دوم هم نگاه کنید、بنابراین به راهروی ورودی برگشتم.、به زیر سوراخ مخروطی بروید。سپس جسد معلم در آن سوراخ مکیده شد.。من و خاله ام دنبال می شویم.。
- (قطعه) - "چرا اینقدر جوان هستید پروفسور؟" جوری پرسیدم که انگار نفسی را که حبس کرده بودم بیرون می دادم.。این خانه یک خانه مرموز است.、جاهایی هستند که جاذبه وجود ندارد.。"چون هیچ فشار گرانش روی بدن شما وجود ندارد."、صورت و بدنت آویزان نیست.» او لبخند می زند: «شاید به همین دلیل است».。- (حذف شده) -


