من خوشحالم

شاید یک کوکی、وقتی کیف صورتی را که دریافت کردم باز کردم ، پوست نارنجی داشتم。احساس کردم بهار است。والدین همسرم درختان نارنگی تابستانی زیادی دارند.、وقتی فرزند من هنوز جوان است ، من هر بار که خاموش هستم او را می گیرم、این یک میوه بود。

تجربه پاره کردن میوه هایی که به اندازه سر شما فوق العاده و هیجان انگیز است、من آن را از هر منظور استفاده نکردم。یک روز、من تعجب می کردم که در مورد کوه های پرتقال ماندارین تابستانی چه کاری باید انجام دهم、من به بچه هایم پیشنهاد کردم که پوست نارنجی درست کنند。با وجود مخالفت مبنی بر اینکه هزینه گاز و قند گرانول گرانتر خواهد بود、من آن را برای اولین بار با این دو نفر درست کردم。تلخی وجود دارد、هیچ شکلاتی وجود نداشت、او بسیار راضی بود。این یک خاطره عالی از ساخت چیزهای زیادی و سرگرمی برای مدتی است。

از آن زمان、من خاطره کمی از انجام کارهایی دارم که فرزندم را خوشحال می کنم。احساس می کنم همه چیز در مورد خودم بوده ام。خیلی دیر است که اکنون در مورد آن تأمل کنید ، اما "وای、پسرم گفت: حجم شکلات شگفت انگیز است.。این مانند چیزی نیست که من از همه خریداری کردم、و همسر。"این یک نارنگی تابستانی نیست。گفتم چیزی که تلخ نیست. "。

مون、من این احساس را ندارم。نه فقط چیزهای مودی、همه چیز از اتاق خارج می شود。از جمله زمان باقی مانده زندگی。حداقل من هم、من می خواهم احساس کنم فقط خودم چیزی خوشمزه درست می کنم。